مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

ღعسل خانمღ

سر نوشت

سلام فردا خیلی روز خوبی برای من است من خوشحال هستم اخه برای درس پرورشی باید کیک ببریم تازه سرکار خانم عبدالملکی گفتن فردا برای مسابقه ی اسکیت بیا تا ببینم اسکیت حرفه ای یا نه یک خبر خوش به مادرم و پدرم دعوت نامه داد تا فردا حتما به باشگاه هما برای تشویق ما بیایند فردا روز سرنوشت عسل خانمم راستی شب یلدا تون مبارکککک                    ...
29 آذر 1390

باخت

خیلی ناراحتم چون گروه بسکتبال ما ازمدرسه ی حجاب باخت همه ی بچه ها گریه کنان به خانه برگشتیم اخه ان ها ٦٠ دفعه خوردن زمین ولی بازم ان ها بردن اخه شما بگید    خانم ورزشمان گفت بچه های فوتسال شاید دفعه ی دیگر شما در حال گریه کردن باشید برای من دعا کنید میترسمم فردا جمه است باید بشینم سردرسهایم چون از 6 دی امتحان های ترم اولم شروع میشه ...
24 آذر 1390

محرم

سلام امیدوارم عزاداری همتون قبول باشه ما در ماه محرم به خانه ی خاله ام می رفتیم و خیلی خوش میگذشت یعنی ما هر شب ساعت12 یا1 می رسیدیم خیلی خسته میشدم اخه خاله ام در روز صبح عاشورا حلیم میدن ان شب همه خانه ی خاله ام خوابیدیم و صبحانه حلیم خوردیم  خواهر زاده ام درسا تا ساعت 4 صبح بیداربود ونمی خوابید همه را اذیت کرد ولی اشکال نداشت چون فقط 1شب بود لطفا برام دعا کنید 20 اذر امتحان تیز هوشان میگیرند ...
19 آذر 1390

تعطیلی

سلاممممم خدا بخیر  گذشت من ٤روز بیش یای سمت راستم در رفت و باد کرد تا همین امروز یک کوچو لو درد داشت من واقعا گفتم اگه فوتسالم را خراب کنم دق میکردم این قدر دعا کردم تا اینکه در مدرسه گفت امروز فوتسال نمیریم چون بچه های والیبال میخواهند بروند هم ناراحت بودم هم خوشحال تازه این هفته هم که تعطیل است تا بعد از محرم یک مطلب بیدا کنمممممم ...
12 آذر 1390
1